ساندار پیچای یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات است که آگوست ۲۰۱۵ به عنوان مدیر عامل اجرایی شرکت گوگل انتخاب شد.
این داستان را ساندار در سخنرانی خود در گوگل بیان کرده است:
در رستورانی، یک “سوسک” ناگهان از جایی پر میزند و بر روی یک خانم مینشیند. آن خانم از روی ترس شروع به فریاد میکند. وحشت زده بلند میشود و سعی میکند با پریدن و تکان دادن دستهایش، “سوسک” را از خود دور کند. واکنش او مُسری بوده و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت زده میشوند. بالاخره آن خانم موفق میشود، سوسک را از خود دور کند. “سوسک” پر میزند و روی خانم دیگری نزدیکی او مینشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش میشود که همان حرکت ها را تکرار کنند! “پیشخدمت” به سمت آنها میدود تا کمک کند. در اثر واکنشهای خانم دوم، این بار “سوسک” پر میزند و روی”پیشخدمت” مینشیند. پیشخدمت محکم میایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه میکند. در زمانی مطمئن “سوسک” را با انگشتانش میگیرد و به خارج رستوران پرت میکند …
در حالیکه قهوهام را مزه مزه میکردم، شاهد این جریانات بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد. آیا “سوسک” باعث این رفتارِ “هیستریک” شده بود؟ اگر اینطور بود، چرا “پیشخدمت” دچار این رفتار نشد؟ چرا او تقریباً به شکل ایده آلی این مسأله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی ایجاد کند؟ این “سوسک” نبود که باعث این ناآرامی و ناراحتی خانمها شده بود، بلکه عدم توانایی افراد در برخورد با “سوسک” موجب ناراحتیشان شده بود. من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من میشود، بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت میکند. این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت میکند، این ناتوانی من در برخورد با این پدیده است که موجب ناراحتیم میشود.
من فهمیدم در زندگی نباید ” واکنش” نشان داد، بلکه باید “پاسخ” داد! آن خانمها به اتفاق رخ داده واکنش نشان دادند، در حالیکه پیشخدمت، “پاسخ” داد.
واکنشها همیشه غریزی هستند در حالیکه پاسخها همراه با تفکرند!
«این مفهوم مهمی در فهم زندگیست . . . »
آدمی که خوشحال است، به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است؛
او به این خاطر خوشحال است که: “دیدگاهش” و پاسخش نسبت به مسائل درست است . . .