امروز 31 فروردین 1403 ساعت 02:36

تعداد بازدیدکنندگان 121075 نفر

فروش شانه

فروش شانه

فروش شانه

سه فروشنده حرفه ای رزومه خود را به یک شرکت بزرگ ارسال کردند. همه آنها صلاحیت های مشابهی داشتند، بنابراین مصاحبه کننده یک مسابقه فروش برگزار کرد تا مشخص کند چه کسی این شغل را بدست می آورد.هدف فروش شانه به راهبان در هر زیارتگاه کوهستانی بود. راهبان باید از سنتی باشند که لازم است سر خود را بتراشند.

مصاحبه کننده گفت: «شما سه روز فرصت دارید و کسی که بیشترین فروش را داشته باشد، شغل را بدست خواهد آورد.

این سه متقاضی پس از سه روز با یافته های خود بازگشتند.

کاندیدای اول گزارش کرد: «وضعیت بسیار سختی بود، اما یک شانه فروختم. ابتدا مرا متهم کردند که آشکارا آنها را مسخره کرده ام و مرا سرزنش کردند. چون خیلی ناراضی بودم تصمیم گرفتم بروم. اما در راه برگشت متوجه شدم راهب جوانی به دلیل خارش سر خود را بی وقفه می خاراند. بعد از اینکه به او اطمینان دادم که شانه خارش او را کاهش می دهد، او فقط یک شانه خرید.»

نامزد دوم گفت: «این خوب است، اما من بهتر عمل کردم. من ده شانه فروختم.»

مصاحبه کننده تحت تأثیر قرار گرفت و پرسید: «چطور این کار را انجام دادی؟»

نامزد دوم پاسخ داد: «من متوجه شدم که موهای بازدیدکنندگان به دلیل بادهای شدیدی که در راه معبد با آنها برخورد کردند، به هم ریخته بود.» راهب را متقاعد کردم که شانه هایی را به نمازگزاران بدهد تا به او احترام بیشتری نشان دهند.

نامزد سوم با هیجان حرفش را قطع کرد: «من از هر دوی آنها بیشتر فروختم.»

«خیلی شانه، باید بیش از صدها باشد.»

مصاحبه کننده پرسید: «چطور این کار را انجام دادی؟»

«من استاد ارشد یکی از بزرگترین معابد را به خاطر خدماتش به جامعه و ایجاد فضای مقدس برای عبادت تحسین کردم. وی از همه کسانی که به دیدن او آمدند تشکر کرد و از وفاداری و تعهد آنها تشکر کرد. به او توصیه کردم که به مهمانانش یک سوغات بدهد. شانه های چوبی را که با جملات دلگرم کننده حک کرده بودم به او نشان دادم و توضیح دادم که چگونه روزانه از آنها برای تشویق مردم به مهربانی با دیگران استفاده می شود. این مفهوم برای او جذاب بود، بنابراین او سفارش ساخت هزار برس را داد.»

کاندیدای امیدوار پوزخندی زد و گفت: «موارد بیشتری وجود دارد. دیروز به معبد برگشتم تا ببینم حال استاد چگونه است. بسیاری از گردشگرانی که از برکت بودا بر روی شانه دیدن کردند به خانه رفتند و دوستان و خانواده خود را در مورد آن مطلع کردند.» تعداد بازدیدکنندگان روزانه همچنان در حال افزایش است. در نتیجه، شانه تقاضای زیادی دارد و مردم مایلند برای آن هزینه بپردازند.

نکته اخلاقی داستان: برنامه ریزی و تفکر خلاق برای هر رهبر موفقی ضروری است.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عضویت در خبرنامه

از آخرین مطالب علمی در حوزه مدیریت با خبر شوید!