اصغر قندچی متولد سال 1307 در محله قنات آباد تهران بود، پدرش وکیل و تحصیل کرده بود وعلاقه مند بود که پسرش نیز شغل وکالت را ادامه بدهد، اما اصغر بر خلاف خواهر و برادرهایش به درس خواندن هیچ علاقه ای نشان نمی داد و همواره از مدرسه گریزان بود، به گفته خودش، تحصیلات او به 7 کلاس بیشتر نمی رسید، در عوض تمام عشق و علاقه اصغر قندچی به کارهای فنی مثل مکانیکی و آهنگری بود.
وی از کودکی به عنوان کارگر در تعدادی از اولین گاراژهای تعمیر اتومبیل ایران کار کرد. یکی از این کارگاهها به مستشاران آلمانی تعلق داشته و او توانسته بود از تکنسین و مهندسان آلمانی در ایران، فنون بسیاری را در زمینه خودرو و صنعت حملونقل بیاموزد.
در این هنگام اصغر 16 ساله بود که تصمیم گرفت کارگاه کوچکی به اندازه 9 متر برای خود داشته باشد، او در کارگاهش به ساخت قطعات کوچک مشغول بود و با گذشت زمان و ممارست توانست قطعات بزرگتری مانند قطعات کامیون را با کیفیت مناسب بسازد. درست زمانی که کشورهای صنعتی ایران را فاقد توانایی ساخت قطعات خودرو می انگاشتند، اما اصغر قندچی ثابت کرد که حتی با نبود امکانات هم ممکن است. هیچ چیز مانعی برای انجام چیزی که می خواهیم نیست جز خود ما .
حال اصغر قندچی صاحب گاراژ بزرگی شده بود که در آن قطعاتی که توسط حسین میردامادی از آمریکا وارد میشد را مونتاژ میکرد، اما این تنها کاری نبود که انجام می داد، قندچی قطعات کامیون را با توجه به وضعیت جاده های ایران تغییر می داد، به عنوان مثال فاصله بین پمپ بنزین ها در جاده های ایران طولانی بود، بدین ترتیب ظرفیت باک های بنزین را افزایش می داد یا ماک هایی که وارد ایران میشد شاسی های کوتاهی داشتند. شاسی های ماک ها را بلندتر می کرد و چند ایده و چاشنی خلاقیت و نوآوری در کارش از دلایل اصلی موفقیت قندچی بود.
اولین وزیر اقتصاد ایران جناب آقای دکتر عالیخانی در خاطرات خوده آورده اند:
یک گاراژ بزرگ وارد شدیم که کف آن خاکی بود. رئیس گاراژ اصغر آقا قندچی نام داشت. اصغر آقا جوانی بود خوشاندام، قوی با دستهای زمخت و کارکرده، گفت آقای مهندس من در اینجا برای یک شرکت کار میکنم که نماینده کامیون ماک آمریکا است. ماک کامیون خیلی قوی است ولی برای جادههای آسفالت شده آمریکا ساخته شده. در ایران جادههای خاکی و دستاندازهای زیاد شاسی را میشکند و در تابستانها هم جوش میآورد. من کامیونها را میگیرم، شاسی آنها را تقویت میکنم و رادیاتور آنها را بزرگ میکنم تا مناسب جادههای خودمان شود. اصغر آقا گفت یک اتاق کامیون هم خود ما ساختهایم، گفتم اصغر آقا من معاون وزارت اقتصاد هستم. فردا بیا اداره من با تو کار مهمی دارم. زمانی که به دفترم آمد او را در کنار خود نشاندم و گفتم:
چند ماه دیگر نمایشگاه صنعت برای اولین بار در تهران افتتاح میشود. شاه برای بازدید میآید. من میخواهم تو در نمایشگاه شرکت کنی. تو یک شاسی اتومبیل جیپ بخر و در گاراژت با دست یک بدنه تمیز بساز و روی آن شاسی بگذار و آن را قشنگ رنگ کن و آن کامیون را هم که اتاق رانندهاش را با دست ساخته بودی تمیز رنگ کن و همه را در غرفه مخصوصی که در نمایشگاه برایت درست خواهم کرد بگذار. شاه به غرفه تو خواهد آمد کاری کن که مورد توجه قرار بگیری.
بعد به او گفتم به پاداش این زحمات که خواهی کشید، من هم امروز اولین پروانه ساخت کامیون در ایران را برایت صادر میکنم و به بانک توسعه صنعتی و معدن توصیه میکنم به یک وام صنعتی بدهد تا بتوانی فوری زمین بخری و کارخانهای برای ساخت کامیون ماک بسازی. شاه از غرفه اصغر قندچی بازدید کرد. اصغر آقا چند اتاقک کامیون، چند گلگیر و چند رادیاتور همه ساخت کارگاه خودش را به نمایش گذارده بود. علاوه بر آن یک عدد اتومبیل جیپ که بدنه آن ساخت ایران بود. طولی نکشید که اولین شرکت سازنده کامیون در ایران شروع به ساخت کارخانه کرد.
پادشاه ایران بعد از خروج از این غرفه و کسب رضایت، اولتیماتوم ششماهه وزارت اقتصاد را لغو کرد و اصغر قندچی با پروانه ساخت کامیون در ایران، کار خود را شروع کرد. پس از آن کار قندچی گرفت و به صنعتگر تبدیل شد. بر اساس روحیاتش نام کارخانه را از شخصیت کاوه آهنگر گرفت و به عشق وطنش آن را ایران کاوه نامگذاری کرد. شرکت ماک آمریکا هم برای اولین بار خارج از خاک آمریکا، حاضر به همکاری با اصغر قندچی میشود. تمام تلاشی که او برای بهبود کیفیت قطعات ماک انجام داد باعث شد کامیونهای ماک ساخت ایران بهتر از ماکهای وارداتی به فروش برسند. چون خیلی خوب امتحان پس داده بودند و کسانی که این ماکها را داشتند آنقدر راضی بودند که خود تبدیل به تبلیغ خوبی برای ماکهای ما شدند. آنطور که خود او میگوید درمجموع قیمت ماک تولیدی او در اندازههای کوچک و بزرگ ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان بود و با تریلر و تمام قطعات جانبی یک ماک ایرانکاوه ۳۰۰ هزار تومان فروخته میشد؛ در حالی که ماک آمریکایی بدون تریلر حدود ۲۰۰ هزار تومان به فروش میرسید. زندگی به کام او پیش میرفت تا جایی که بیش از ۲ هزار نیروی کار داشت.