امروز 15 آذر 1402 ساعت 07:06

تحقق رویاها

داستان مدیریتی تحقق رویا ها

مونتی رابرتز زمانی که یک نوجوان بود، پدرش به عنوان یک مربی اسب برای تربیت اسب­ ها از یک اصطبل به اصطبل دیگر و از یک مزرعه به مزرعه دیگر در گردش بود.

به همین دلیل مدرسه ­اش در طول سال چندبار عوض می­ شد. یک روز، وقتی که شاگرد دبیرستان بود، معلم از شاگردان خواست که بنویسند چه تصوری از آینده ­ی شخصی و کاری خود دارند!!

مونتی یک دقیقه هم صبر نکرد و هفت صفحه کاغذ درباره هدفش که می­خواست مالک یک مزرعه اسب باشد نوشت، او همه چیز را با جزئیات کامل نوشت و حتی طرحی از آن مکان با اصطبل­ ها و ویلایش کشید.

دو روز بعد او نوشته اش را با یک نمره F (پایین ­ترین نمره) در صفحه اول دریافت کرد.

بعد از کلاس نزد معلم رفت و پرسید: چرا من پایین­ ترین نمره را گرفتم!!

معلم پاسخ داد: این آرزو برای بچه ­ای مثل تو که نه پول دارد، نه امکانات و از یک خانواده دوره ­گرد است خیلی غیرواقعی است، به هیچ وجه ممکن نیست روزی به این آرزوی بزرگ دست پیدا کنی.

سپس پیشنهاد کرد دوباره بنویسد و آرزوی واقعی­ تری داشته باشد، مونتی به منزل رفت و از پدرش پرسید که چکار باید بکند. پدرش پاسخ داد: این تصمیم خیلی برای تو مهم است. پس خودت باید به آن فکر کنی و مسیر آینده ­ات را شرح بدی.

پس از چند روز، مونتی همان نوشته را برای معلمش برد. هیچ تغییری در آن نداد و گفت: شما نمره F را نگهدار و من آرزویم را نگه می ­دارم.

 

کلام پایانی:

همه داستان­ ها و ماجراجویی ­ها با یک رویا شروع می­ شود. این جهان پهناور با تمام ابعاد و عظمتش روزی رویا بوده در ذهن خداوند؛ که به حقیقت پیوسته است. بدون آرزو و رویا چیزی وجود نخواهد داشت. کسی که رویا در سر ندارد آینده ­ای نیز نخواهد داشت. رویاهای بزرگ به زندگی ما وسعت می ­بخشد و رویاهای کوچک، زندگی ما را محدود می­ کند، در واقع هر انسانی با رویاها و آرزوهایش مرزهای زندگی خود را مشخص می­ کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عضویت در خبرنامه

از آخرین مطالب علمی در حوزه مدیریت با خبر شوید!