امروز 13 آذر 1402 ساعت 07:54

داستان های مدیریتی

پاکت شیرینی

قضاوت عجولانه

داستان مدیریتی قضاوت عجولانه داستان از آنجایی شروع می شود که خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام

رمز موفقیت

مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید!!! سقراط به مرد جوان گفت: که صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه

تحقق رویاها

داستان مدیریتی تحقق رویا ها مونتی رابرتز زمانی که یک نوجوان بود، پدرش به عنوان یک مربی اسب برای تربیت

ریسمان ذهنی

داستان مدیریتی ریسمان ذهنی روزی شیوانا به همراه تعداد زیادی از شاگردان خود صبح زود عازم معبدی در آن سوی

مورچه بدشانس

مورچه هر روز صبح زود سر کار می‌رفت و بلافاصله کارش رو شروع می‌کرد. با خوشحالی به میزان زیادی تولید

سیب زمینی های بدبو

معلم یک مدرسه به بچه‌های کلاس گفت که می‌خواهد با آن‌ها بازی کند. او به آن‌ها گفت که فردا هر

دو کوزه

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست،

دوراهی

اولین باری که بین دوراهی قانون و اخلاق قرار گرفتم مربوط به زمانی بود که قاضی بودم و به پرونده­

قدرت شبکه های اجتماعی

 قدرت شبکه ­های اجتماعی ماجرا از این قرار است که در سال 2008 کارول به همراه تیمش برای برگزاری یک

عضویت در خبرنامه

از آخرین مطالب علمی در حوزه مدیریت با خبر شوید!