شهامت انجام کار
وقتی کریستوف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکه ی اسپانیا به افتخارش مهمانی مفصلی ترتیب داد.
درباریان که سرمیز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کردهای هیچ کار مهمی نیست، ما نیز همه میدانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمیگردی.
ملکه ی اسپانیا پاسخ را از کریستوف کلمب خواست، کریستوف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را برقاعده بنشان.
- او نتوانست!
تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد.
گفتند: تو خودت اگر میتوانی این کار را بکن!!!!
کریستوف ته تخم مرغ را بر سطح میز کوبید، ته آن شکست و تخممرغ به حالت ایستاده ایستاد.
همگی زدند زیر خنده که ما هم این را میدانستیم.
گفت: آری شاید میدانستید اما انجام ندادید، من میدانستم و عمل کردم.
نکته اخلاقی داستان: انجام دادن چیزی که میدانیم احتیاج به شهامت دارد که هرکسی توان انجامش را ندارد.